مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

تله کابین

از دیشب تصمیم داشتم امروز صبح زود برم پارک و یکم عکاسی کنم.ساعت و برای ۶ کوک کردم که یه صد بار تا ساعت یه ربع به هفت زنگ زد و خودشو خفه کرد تا من پا شدم. اخه خداییش خیلی برام زور بود روز جمعه ای که هیچ کاری نداشتم و از خوابم بزنم برم عکاسی . ولی خوب چون من قول عکسای خوب برای جشنواره به معلممون داده بودم درد ناچاری پا شدم.

لباسامو پوشیدم و داشتم می رفتم که یه دفعه بابام گفت عارفه کجا این وقت صبح؟ گفتم می رم پارکو زود میام که بابام گفت منم باهات می یام که مثلا با هم رفتیم پارک که سر از کوه صفه در اوردیم . تا رسیدیم دیدیم تله کابین به راه بود و داشت می رفت و می یومد که من کلی ذوق کردم و با بابام با هم دیگه رفتیم که سوار شیم. حالا منم دفعه اولم بود که سوار می شدم از قبل هم همه می گفتن که تله کابین و خیلی خوب درست نکردن و سوار نشین ، حالا منم می ترسیدم  و هی به بابام می گفتم بابا نیفته پایین ، بابا می گن سوار نشین ، بابا من ارزو دارما، بابا.... و خلاصه اعصاب بابامو ریختم به هم و بالاخره سوار شدیم وای که چه قدر جای ایمانه خالی بود کلی جاشو خالی کردم. حالا این تله کابین تنها چیزی که نداشت ترس بود وای من که حوصله ام سر رفت تا رسید بالای کوه اخه خیلی اروم می رفت. وقتی هم که داشت می رفت من فقط عکس می گرفتم و دره ی زیر پامو نگاه می کرد که اخرم  گوش ندادن به حرفای بابام باعث شد سرم گیج بره و توی برگشتنمون قل بخورم و از کوه بیفتم پایین.

حالا ضد حال اینجا بود که من رفته بودم برای عکاسی که متاسفانه دوربینم بالای کوه مشکل پیدا کرد و نتونستم عکس بگیرم هر چند که کلی سوژه های خوب رو از دست دادم. حالام که امدم هنوز سرم گیج می زنه برا خودش و تو حال و هوای صبحم.

 

جعبه ای از لبخند

با توام ، با تو ،خدا

یک کمی معجزه کن

چند تا دوست برایم بفرست

پاکتی از کلمه

جعبه ای از لبخند

نامه ای هم بفرست

 

***

کوچه های دل من

باز خلوت شده است

قبل از اینکه برسم

دوستی را بردند

یک نفر گفت به من

باز دیر امده ای

دوست قسمت شده است

 

***

با توام، با تو، خدا

یک دل قلابی

یک دل خیلی بد

چقدر می ارزد؟

من که هر جا رفتم

جار زدم:

شده این قلب حراج

بدوید

یک دل مجانی

قیمتش یک لبخند

به همین ارزانی

 

***

هیچ وقت اما

هیچ کس قلب مرا قرض نکرد

هیچ کس دل نخرید

 

***

با توام، با تو، خدا

پس بیا، این دل من، مال خودت

من که دیگر رفتم اما

ببر این دل را

دنبال خودت

 

(عرفان نظر اهاری)

 

 

وقتی که بامدادان
 مهر سپهر جلوه گری را
 آغاز می کند
 وقتی که مهر پلک گرانبار خواب را
 با ناز و کرشمه ز هم باز می کند
 آنگه ستاره سحری
 در سپیده دم خاموش می شود
 آری
من آن ستاره ام که فراموش گشته ام
 و بی طلوع گرم تو در زندگانیم
 خاموش گشته ام

 

حمید مصدق

 

تا که یکشب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه خوب خداست!

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟

گفت آری خانه او بی ریاست

فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده وبی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره دل را برایش باز کرد

می شود درباره گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران حرف زد

با دو قطره از هزاران حرف زد

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

میتوان مثل علف ها حرف زد

با زبان بی الفبا حرف زد

میتوان درباره هر چیز گفت

می شود شعری خیال انگیز گفت....

 

(زنده یاد قیصر امین پور)

(روحش شاد و یادش ماندگار)

              

ای روزگار!!!

یادمه بچه که بودم همیشه دلم می خواست بشینم و دور از چشم مامانم یه دل سیر گل بازی کنم. چون هیچ وقت  مامانم اجازه ی گل بازی بهم نمی داد. امروزم توی مدرسه با بچه ها به یاد دوران بچگی مون نشستیم و یه دل سیر گل بازی کردیم که دیگه اخراش حالمون داشت بد می شد . البته ما ازاین گل بازی امروز هدف داشتیم و اونم ساختن حجم بود که باید هر چی خلاقیت داشتیم و امروز برای درس مبانی ، قسمت حجمش به کار می بردیم. امروزم خانوم شریفی باهامون بد شد بود چون چند تا از بچه ها با کارای خرابشون بدجوری حالشو گرفته بودن. حالا این وسط من چه گناهی کرده بودم که هر چی کار خوب می ساختم می زد توی ذوقم و نمی دونم . هر چی می ساختم می گفت عارفه قراره حجم بسازیم نه فیگور .یه ده دفعه ما هر چی ساختیم این از اون دور چشمک زد که عارفه دوباره . دیگه اخرای کارمون داشت گریه ام می گرفت مخصوصا اینکه گفته بود اگه اخر دست کار نداشته باشین دو نمره ازتون کم می کنم. که دیگه توی دقیقه ی نود منم یه چیزی ساختم و تمومش کردم و به خیر گذشت.

 

من نمی دونم همه ی اونایی که رشته ی هنرن وقت کم می یارن یا من به خاطر اینکه  هرکاری رو صد بار انجام  می دم تا خوب در بیاد وقت کم می یارم؟ به خدا هنوز هیچی نشده بد جوری توی  یه خروار کار انجام نشده موندم. هیچ کس ام کمکم نیست و مجبورم خودم همه ی کارامو انجام بدم.

 

باید برای اخر ابان صد تا طرح نقاشی و طراحی از اینترنت بگیرم و به صورت یه تحقیق برای درس طراحی تحویل معلم گرامی بدم تا نمره ام به طور کامل بره تو کارنامه.(این  طرح ها رو باید روی یه cd بریزم و تحویل بدم )

دوستای گلم  از شماها اگه کسی از سایت های خوب طراحی و نقاشی اطلاعی داره به من خبر بده  تا منم با کمک شماها کارام زودتر جلو بره. ممنون می شم.

 

فعلا...

تا یه پست شکلاتی دیگه...