مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

مادر

کودک از مادرش پرسید:"چرا گریه می کنی؟"

مادر پاسخ داد:"چون مادرم"

کودک گفت:" نمی فهمم "

مادراو را در اغوش کشید و گفت:"هرگز نخواهی فهمید......"

کودک از پدرش پرسید که چرا مادر بی هیچ دلیلی گریه می کند و تنها جوابی که پدر داشت این بود که همه ی مادر ها همین طوری هستند.

کودک تصمیم گرفت این موضوع را از خدا بپرسد:"خدایا!چرا مادرها به این راحتی گریه می کنند؟"

خداوند پاسخ داد: " پسرم! من باید مادران را موجوداتی خاص خلق می کردم. من شانه های آنها را طوری خلق کردم که توان تحمل بار سنگین زندگی را داشته باشند و در عین حال آرام و مهربان باشند. من به مادران نیروئی دادم که طاقت به دنیا آوردن کودکانشان را داشته باشند. من به آنها نیروئی دادم که توان ادامه دادن راه را، حتی هنگامیکه نزدیکانشان رهایشان کرده اند، داشته باشند. توان مراقبت از خانواده در هنگام بیماری، بی هیچ شکایتی.

من به انها عشق ورزیدن به فرزندانشان را اموختم حتی  هنگامی که این فرزندان با انها بسیار بد رفتار کرده اند.و البته اشک را نیز به انها دادم برای زمانی که به ان نیاز دارند."

 

نظرات 3 + ارسال نظر
داداش محمد شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام ابجی عارفه جان وبلاگه قشنگی داری بهت تبرک میگم ابجی

psdk شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:46 ب.ظ

salam arefe khanoom weblage ghashangi dari saye kon ghashang taresh koni

وحید شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:44 ق.ظ

سعی می کنم گیرنده هامو قوی کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد