مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

خاک

خاک عاشقی می داند ، گریه می کند ، رنج می کشد

وصبر می کند ، سربه آستان مرگ می گذارد ، برشانه هایش گریه می کند

اما نمی میرد ، خاک عاشقی صبور است ، بربرگ های پاییز بوسه می زند

تقدیرجهان را عوض می کند ، جوانه ها را بیدار، و درخت ها را خواب می کند

اما خود ، هرگز نمی خوابد ، خاک عاشقی صبور است ، که سال ها و سال ها

بر آسمان صبر می کند ، و من ، همانم ، که از خاک آمده ام

چون خاک عاشقم ، و چون خاک ،  روزی ، صبوری را هم خواهم آموخت.

نظرات 2 + ارسال نظر
پریناز سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:27 ب.ظ

دوست خوبم وبلاگت عالی بود .

m.bluesoul یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ب.ظ http://politicstudent.blogfa.com

آبی تر از آنیم که بیرنگ بمیریم
ما شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که این گونه غریبیم
شاید که خدا خواست، دلتنگ بمیریم

اگه اشتباه نکنم از جبران بود این متن، انتخاب زیبایست
یک انتخاب تمام وجود انسان رو نشون میده
زیبا بود پس زیبا هستید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد