مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

مرگ رنگ

... و بخوان خط خطی های مرا

یا حسین

زارو گریان حسینم چه بود بهتر از این

سخت حیران حسینم چه بود بهتر از این

من نه خود می روم این ره که کسی می بردم

خار دامان حسینم چه بود بهتر از این

قبلتین دل من زینب و عباس شدند

من مسلمان حسینم چه بود بهتر از این

نوکران را همه با نام پدر بشناسد

مست عرفان حسینم چه بود بهتر از این

 

روز برفی

بالاخره نه نه سرما اومد به اصفهان و چادر سفیدش و پهن کرد رو سطح شهر . نمی دونم چی شد که این توده های هوا دلشون برای اصفهان تنگ شد و خواستن یه سری بزنن بابا به خدا چشمون به این اسمون خشک شد هر چی نگاش می کردیم می دیدیم صاف و افتابی .توی اخبار از وضعیت همه شهرها می گفت الا اصفهان . ولی حالا داره کلی برف می یاد و مام امروز امتحان و مدرسه و همه چی مون کنسل شد. ولی حیف شد اگه این برف دو روز دیگه می یومد عالی بود اخه ما امروز و فردا امتحان داشتیم و از روز دوشنبه هم تشکیل کلاس ها بود و از اون جایی که ما بچه ها می خواستیم نریم مدرسه خود خدا برامون پیشدستی کرد و ما دو روز زودتر تعطیل شدیم.

 

ترم اول که گذشت و چه قدرم زود گذشت. تا چشمونو بهم زدیم دیدیم امتحانامون شروع شد و باید کارای عملی مون رو تحویل بدیم و دیگه این قدر توی سر و مغزم زدم تا بالاخره این چیزامو تحویل دادمPainter . خداییش خیلی هم خوشگل شده بود. البوم مبانی هنرهای تجسمی  و عکاسی و همچنین کارای چاپ دستی ام  خیلی خوب و تمیز شده بود.حالا امیدوارم که دیگه نمره ی کامل رو از همش بیارم.

 

دلم به شدت برای هوای سرد و برفی بیرون لک زدهRed Hair . منظره ی قشنگ بیرون جون می ده برای عکاسی اما مگه این مامان من می ذاره من از خونه برم بیرون از صبح تا حالا دارم التماسش می کنم که بذاره من برم بیرون یکم عکاسی کنم ولی قبول نمی کنه می گه زمینا پر از برف و یخ یه موقع لیز بخوری دیگه هیچی....

 

الان بنده به هیچ وجه حال درس خوندن ندارم و تصمیم دارم یه وب گردی حسابی بکنم و بعدشم این اتاقمو که دیگه کم مونده خودمم گم بشم و تمیز کنم. بالاخره باید روز تعطیلی رو یه جوری گذروند.

گفته بودی....

گفته بودی زود بر می گردی....

ان قدر زود که ماهی ها هنوز بیدار نشده باشند

و من سالهاست کنار حوض خانه نشسته ام

وبرای ماهیان لالایی می خوانم

 

عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه ی اول

که اول ظلم را می دیدم

جهان را با همه زیبایی و زشتی

به روی یکدگر ویرانه می کردم

 

 عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که در همسایه ی  صدها گرسنه  چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم

نخستین نعره ی مستانه را خاموش اندم

بر لب پیمانه می کردم

 

عجب صبری خدا دارد 

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی  عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد

جامه رنگین

زمین و اسمان را

واژگون مستانه می کردم

 

 عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

برای خاطری تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی ناز افرین را کو به کو

اواره و دیوانه می کردم

 

 عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

سراپای بی وفا معشوق را

پروانه می کردم

 

 عجب صبری خدا دارد

چرا من جای او باشم

همان بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب

 تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد

و گرنه من جای او چو بودم

یکنفس کی عادلانه سازشی

با جاهل و فرزانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد

 

   (معین کرمانشاهی)

امادگی دفاعی هم شد درس؟!

فردا چه روز گندیه. اصلا حال و حوصله ی مدرسه رفتن ندارم از ساعت ۷ صبح تا ۶ عصر مدرسه موندن کم چیزی نیست اونم به خاطر یه درس مزخرفی مثل امادگی دفاعی. خدایا خواهش می کنم کاری کن که فردا یه برف و بارون حسابی بیاد تا روی این اموزش و پرورش کم بشه و دست از سر ما برداره